رویای خیس...
اینجا میان خیس ترین رویا نشسته ام و روی خیس ترین کاغذ می نویسم از اشک چشمان آفتاب که به خون کشید قلب آبی دریا را.....
((ما9نفر))
ما شاید یک سال باهم بودیم اما یک عمر از هم خاطره داریم!
هنوز چشم هایم را می بندم تا به یاد خاطراتمان بیوفتم، خاطراتی که شروع می شود بایک لبخد،خاطراتی که سرشار میشود از لبخند و خاطراتی که تمام می شود بالبخند... امسال هم با تمام خوبی ها و بدی هاش تمام شد،باهمه ی اذیت های ناظم ها، باهمه ی مسخره بازی های پروشات و با رفتنش و با همه ی قهر های ما9نفر. همه ش تموم شد... از ته دلم آرزو دارم دوباره روز اول مهر بشه و یکی پشت می کروفن بگه:((دخترای گلم به سال اول دبیرستان خوش آمدید.) این نوشته فقط برای بیان دل تنگیه عمیقی است که چند ماهی ست عذابم می دهد... نظرات شما عزیزان: سارا
ساعت17:39---14 مرداد 1391
آخیییییییییییییی ...........
خیلی دلم گرفت منم واقعا دلم برای اون روزا تنگ شده . واقعا روزای خوب و قشنگی بودن راستی من خبر نداشتم تولد......هست از طرف من تولدش رو بهش تبریک بگو :تولدت مبارررررررررررک.... happy your birthday honny به اندازه ی سنت برات بوس بوس فرستادم شنبه 15 مرداد 1391
| 1:0 | علوی | |
|
|
.: طراحی قالب وبلاگ : نایت اسکین :. |